-
ماجرای گربه و سگ (فانتزی)
1394,02,06 08:36
داستانک تخیلی زیر یکی از نمونه کارهای استاد جواد نعیمی است که همراه با آموزش مثبتی که دارد در نوع خود از جهت هنری اثری بسیار ارزشمند است. اکنون این شما و این هم ... ماجرای گربه و سگ و حیوان های دیگر... در کنار دهکده ای، حیوانات گوناگونی زندگی می کردند. بعضی از این حیوان ها، کاری به کار دیگران نداشتند . اما برخی از آن...
-
متّهم ؟!
1394,02,01 00:24
تصویرتزئینی از: http://mohsensoltani99.blogfa.com/tag/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82-%D9%85%D8%AC%D9%86%D9%88%D9%86 آی .. اینجا یکی از دردکشان نالان است روز و شب یکسره از درد به خود پیچان است قوت او خون دل و اشک غمش شرب مدام ذکر پنهان به لب و دیدهء او گریان است نکند وای .. که دلداده و عاشق باشد درد عشق ای رفقا آه که بی...
-
یادمان زادروز گوهر نجابت
1394,01,19 09:51
-----##### ***** #####----- ای مرغ خوش نوا به گلستان خوش آمدی! ای غنچه شکفته به بستان خوش آمدی! بر چشم ما نشین که رمد دیده است.. تا یابد ز خاک پای تو درمان، خوش آمدی ای کوثر مقدس و امّ اب رسول میلاد توست، خرّم و خندان خوش آمدی! زهرای پاک جلوه نازت خجسته باد! ازما به تو درود فراوان خوش آمدی!...
-
در آئینه پیر چنگی
1394,01,13 22:05
الا کردگار رئوف و رحیم ! نوازنده مهربان و کریم من آن عاصی پیر و درمانده ام نگر بی نوا و فرو مانده ام در غیر کوبیده تا بوده ام در رحمتت را نکوبانده ام برای درم چنگ بنواخته کریم ازل را نه بشناخته به بزم کسان بس نمودم حرام دم گرم خود بهر نان و طعام جوانی به پیری رساندم چنین کنون پیر و درمانده گشتم ببین ندارد کسی روز ننگ...
-
نیمرخ سیاه و سفید
1393,12,14 12:11
نوروز می رسد ، با میر پنج روز برخیز و شاد زی، بر رفته دل مسوز فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا پر کن به یمن مقدم عیدم پیاله را بادا برم ز یاد من از فرط سرخوشی دیدم هرآنچه دیده ام از جور و ناخوشی در رقص شعله ها بنگر عمر می رود پیش از دمی که مهلت ایام طی شود نوروز سر رسید ه و اندر پی اش بهار دشت از چمن پر است، چنان باغ...
-
قلب یا مغز ؟!
1393,11,16 10:59
به سؤال جالبی اخیراً برخورد کردم و منشأ آن هم این بود که غیر از متن های علمی تجربی (پزشکی، روان شناسی، روان پزشکی، یا زیست شناسی) معمولا همه متن ها قلب را مرکز دانش و خاطره و حاکم بدن می دانند. در متن های عرفانی و ادبی و احساسی نیز قلب مرکز عشق و نفرت است چنان که گوئی می توان بدون قلب زندگی بی احساسی داشت. شما می...
-
آن روز ابولهب...
1393,11,04 12:46
بداهه- خوشه ای: در هجو کاریکاتوریست نشریه فرانسوی شارلی ابدو <<<<(آزاد)>>>> آن روز ابولهب.. تبّت یداه، در طعن آن .. یار پیام دار، افکند یک شکمبه. امروز ابلیس شارلی ابدو، روزش تباه! طرحی چو بولهب، در بوم خود فکند، دستش شکسته باد! <<<<(دوبیتی)>>>> یانبی الرحمه یک بار دگر...
-
بلال... اذان نگو !
1393,10,28 13:01
صداها در گلو مانده نفس ها حبس، مردم سخت مشغولند در بازار و کار و کرد، میان آسمان گوی بلورین شرار افشان، به مردم خیره گردیده، کی آخر دست می شویند ! از اقصای افق دیدند مردی لاغر اندام و سیه جرده، به سوی مسجد آدینه دارد تند می آید، که او را دخت پیغمبر چنین فرمود. فراز آمد به بام مسجد و در مأذنه فریاد خود سرداد: اللهُ...
-
موکب خورشید
1393,10,15 12:35
در هفته وحدت امت اسلام نعمات خفیه الهیه را به همگان تبریک می گویم. باد مبارک چنین مولد خیرآفرین! * * * دوش به چشم یقین معجزه دیدم چنین نور تتق می کشید از فلک آخرین مانده بدم در عجب در دل تاریک شب مهر فروزنده چیست کامده سوی زمین؟ گاه سحر چون صدف لؤلؤ لالا شکفت گوهری آمد پدید، مهر از او شرمگین ختم رسل مصطفی (ص) مهر...
-
بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو
1393,10,06 13:17
هشدار نسبت به خطر رخنه در سدّ ارزش های انقلاب اسلامی چهل و یک روز پیش فقدان عنصری فرهنگی از دسته موسیقی پاپ را شاهد بودیم که خواننده نسل جوان بود. محبوبیت وی بی نظیر بود و از همهء قشرها در تشییع پیکر بی جان وی شرکت نمودند. ازدحام جمعیت شرکت کننده به اندازه ای بود که آمبولانس حامل پیکر وی نتوانست بموقع جسد وی را به...
-
در باغ ارغوان
1393,09,26 23:57
جالب است وقتی یکی از هنرمندان مشهور یا استادان بنام بخواهد استقبال کند. براستی آدم حیران می ماند که کدام یک استقبال کرده است! شما شعر دکتر فاضل نظری را لابد خوانده یا شنیده اید که: مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به آیینه آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد خورشید...
-
تو قتیل العبراتی ...
1393,09,16 20:38
ای حسین ای همه آزادی و آزادگی از مکتب تو.... دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد آری آن نور که خامُش نشود نور خداست. به راستی تو با اهدای خون خود به خدا در جلوگیری از خاموش شدن نور خدا، به حقیقت، خون خدا شدی و خداوند خود، خون بهایت شد. تو با قیام پیغبرانه ات نشان دادی که وارث آدم و شیث و ادریس و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی...
-
آدم بدا
1393,09,04 12:20
(مرثیه ای کودکانه نذر کودک شهید صحنه عاشورا عبد الله بن الحسن علیهماالسلام) آدم بدا پریا: شهید حسین مولا حسین شهید کربلا حسین بابا: عزیز من نوگل من دخترک خوشگل من واسم بگو چه جائیه این کربلا بلبل من پریا: کربلا جای بدیه جای آدم بد بدایه خیلی اونجا جا بدیه اونجا جای قاتلایه بدم میاد خیلی خیلی آخه من از آدم بدا امام...
-
حزب شیطان
1393,08,21 13:30
(برگ سبزی است تقدیم به پیشگاه سرور آزادگان جهان ) به قربان شه لب تشنگانم که از یادش شرار افتد به جانم که بشنیده امیری با چنان فرّ چنین گردد بدون یار و یاور که گوید ای گروه نامسلمان! چه کردم با شما ای تیره بختان؟ که بر من سخت بگرفتید ره را نشاید دود گیرد راه مه را منم ثِقلی ز...
-
یادمان گل سرخ
1393,08,05 20:28
یادمان گل سرخ داستانی است غمالود و غریب که از آن میر حکایت می کرد: او که تنها گل سرخ ما بود آب می خواست ولی .. تر نکردیم لب او را ما موذیان را می خواست .. تا برانیم از او در صحرا ما نراندیم ولی. * * * گل سرخ از ما خواست که به زخمش بنهیم از یاری مرهمی ما ننهادیم اما برگ های گل سرخ همه پژمرده شدند ما به پایش نفشاندیم...
-
شب نخلستان و شب کوهستان
1393,08,03 09:42
شب نخلستان شب بی همتا شب تاریکی چه روان فرسا شب کوهستان که بغرّد شیر و از آن نالد که شده تنها شب نخلستان شب واویلا که علی نالد به دل صحرا نه برای رنج و غم دنیا؛ که ندارد یار و کسی مولا و تو هم ای دل که غریب استی بخروش از جان که عجیب استی ولی همچون زن به گَهِ زادن منما از جور جهان آوا بخروش از عهد کهن این بار و سر و تن...
-
قضاوت با شما
1393,07,15 23:23
شهر خواب آلوده ها بیدار می خواهد چه کار؟ این همه دار است! (۱) استان دار می خواهد چه کار؟ رازهای پشت پرده یک به یک شد بر ملا پرده ی بی پرده دار اسرار می خواهد چه کار؟ هر خلافی ریشه اش خشکانده شد در این دیار شهر ما امن است! پس سرکار می خواهد چه کار؟ با وجود این همه غارتگر دارای پست مملکت باور بکن اشرار می خواهد چه کار؟!...
-
جیمبو نمیخواهد به مدرسه برود!
1393,06,29 07:39
"جیمبو" سراسیمه درآمد از توی غارش در مشت خود هی می فشارد دشمن اشکارش "جیمبو" سراسیمه میان موج ها گم شد جوّ از فشار موج نوری، پر تلاطم شد جای درختان صنوبر رسته آنتن ها "جیمبو" نهاده سنگ خود را در فلاخن ها "جیمبو" سر او می خورد گیج از فشار موج موج و اشعه، نور و ذره، فوج اندر فوج...
-
اسب رهوار
1393,05,14 12:37
این ا سب رهوار قشنگ از کیست ای یک رنگ یار؟ دانسته باشد این سؤال از آن که بر او شد سوار نی نی که داری اشتباه . از آن که دارد زو مهار امّا نمی گوید که من خواهم شمارا بنده وار گوید شما ارباب منهستید و من خدمتگزار حاشا که جز خیر شما باشد به قلب جان نثار چون خام سازد شخص را گیرد از او آن دم...
-
ماه خدا ماه خدایی شدن
1393,04,07 23:48
قرآن به ماه روزه فرود آمد؛ از قضا در ماه روزه رفت علی ختم اوصیا قرآن صامت آمده آری ولی دریغ قرآن ناطق از بر ما رفت از جفا در نیمة مبارک آن سر زد از افق در خانة بتول و علی ماه مجتبا ماه خداست ماه ضیافت به خوان حق تا نور حق مگر که تجلی کند به ما ماه خداست ماه جدایی ز خواب و خور وز خوی دام تا بکند روزه اش رها یک ماه از...
-
مژده مستضعفان
1393,03,17 00:06
شکر للّه بر نیامد جان بر آمد کام ما بار دیگر بخت ما شد یار و پر شد جام ما نیمه شعبان بر آمد از افق در نیمه شب مِهر جان بخشی که روشن شد ازو ایّام ما سیم تاجی بر سرش زرّین قبایی در برش ناز می ریزد سراپا سرو خوش بخرام ما سر نمی آرد فرو الاّ به نزد ذوالجلال جاه و شوکت را ببین از خسرو خوشنام ما...
-
شعر یا ادب موزون؟
1393,02,22 11:59
مجموعه شعری داشتم در قالب مثنوی و غزل و قصیده و رباعی و آزاد که مضمون پیام هایی را می بست و این سه رباعی نمونه ای از آن است: مظلوم زمان علی همان اسوه داد بر دست برادر آهن تفته نهاد یعنی که بود فزون تر از حق آتش گر هست تو را آیت قرآن در یاد * * * استاد مبارزان و شاگرد حسین فریاد گر شب ستم پیر خمین گفتا نهراسید از این...
-
در انجمن شعر (آخرین ویرایش)
1393,01,18 21:38
شاعری دیوان خود را منتشر ساخته بود که در آن غزلها و دوبیتیها و قطعهها بود. روزی از قضا پا به محفلی نهاد که جمعی از ادبیاتچیان در آن انجمن کرده بودند تا شاعران سروده های خود را از چنته به در آورند و آن ها شعرشان را محک زنند و نقد همی سازند . باری شاعر که مردی گمنام بود چون پای در آن انجمن نهاد در گوشهای بنشست و به...
-
بر رفته دل مسوز !
1392,12,06 12:45
... نوروز سررسید واندر پی اش بهار زین پس هوا چقدر لطیف است و بلبلان از شوق بس چه قطعه بسروده پرورند وز هجر گل چه نغمه جانسوز سر دهند مضمون هرکدام ز هجران گلایه ای است وز جور دی حکایت هر یک فسانه ای است جانا نبوده ای که ببینی به ما چسان استم نمود دی به هواخواه ناکسان فرخنده پی چه روز خوشی هست حالیا پر کن به یمن مقدم...
-
آقاشیره فرار می کنه...
1392,11,28 18:01
(تصویرداخلی از: http://www.akairan.com/havades-akhbar/yjc/a7827581942724102.html ) آقا شیره تازه از خواب پا شده بود. چشما و گردنش باد کرده، یک جور دیگری به زمان و زمین نگاه می کرد خیالش دنیا مال اونه و او دیگه اون شیر سابق نیست. بله.. به نظر می آد آقا شیره خواب نما شده توی خواب به او وعده هایی داده اند یا تاجی بر سرش...
-
قلب مادر!
1392,10,11 13:21
آورده اندکه ... (1 ) روزگاری مادری طفلی داشت اسم او رازک بود. رازک مریض شد و در تب سختی می سوخت. آن شب مادر بر بالین رازک تا صبح نخوابید و اشک ریخت. دمدمای صبح بود که دیو بچه دزد آمد طفل را از بغل مادر ربود و از پنجره بیرون رفت . مادر بدنبال او دوان تا به پای کوهی رسیدند و دیو بر کوه بالا رفت و مادر هم در پی او. دیو...
-
عشق سوخته
1392,09,21 11:43
چند بیتی از یک قصیده بلند عشق سوخته یا به قول خودم عشق مذبوح به عنوان یادی از جوانی ها برای شما ارمغان آورده ام. تلخ است اما نشأه خوبی دارد. تصویر از : heart21.blogfa.com یاد بادا روزگار وصل جانان یاد باد ای دریغ از آن زمان. آن روزگاران یاد باد هر دو چون جوزا میان آسمان عشق و شور در میان اختران رقصان و رخشان یاد باد...
-
آه ... خدای من چه لذتی.. !
1392,09,06 13:09
شعر زیاد خوانده ام از شاعران نامی و غیر نامی. اما در میان آن همه شعر رشاد را بیشتر پسندیده ام. جاذبه مخصوصی دارد. شاید بخاطر این که آن موقع که ایشان در ستاد اقامه نماز بودند اجر زحماتی از این طریق واصل می شده است. کاش در خلوتم امشب تو فقط بودی و من آگه از این دلِ پر تب تو فقط بودی و من کاش حتی دو مَلَک را ز بَرَم می...
-
آیه ی نور
1392,08,24 21:18
یک مرثیه از حجة الاسلام محمدتقی متخلص به نیّر تبریزی [1] (1312-1248) به همه موالیان تقدیم میشود. ای ز داغ توروان خون دل از دیدۀ حور بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور خاک بیزان به سراندرسرنعش تو بنات [2] اشک ریزان به برازسوگ توشَعرای عبور [3] ز تماشای تجـلاّی تو مدهوش کلیم ای سرت سرّ انا الله و سنان نخلۀ طور دیده...
-
ما آبدیده ایم...
1392,08,04 22:59
پائیز آمده است، فصلی به اعتدال بهاران ، که رفته است. آغاز آن پیام قشنگی است ، نه؟ گلواژه ای چو مهر ، اما.. فرجام آن نوید زمستان و "آذر" است. *** پائیز هر چه بود مهم نیست. باشد ، "این نیز بگذرد" ؛ ما نیز بگذریم. آماده ایم فصل زمستان رسد ز راه با تحفه های ویژه فصلش ولی اگر شلاق هم خوریم ز برف و تگرگ...