شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

*برآمدن "خورشید" از نیمه "ماه" 


ای صاحب سریر ولایت به بحر و بر

دیهیم خسروی به تو زیبد نهی به سر

آن جا که عشق و دلهره باهم شودعجین
حالی است طرفه، روح شود با خبر اگر

در این هوای تف زده گردیده ام کویر
بر من ببار تا که چو دریا شوم مگر

گفتند هجر یار، چو ماه است پشت ابر
آری، ز هجر اوست که دارم چنین شرر

تشبیه "مهر" او به طلا نیست مصلحت
جایی که "مهر" او بدرخشد چو کان زر

نقدم تمام گشت و تلف شد به آرزو
سوسو نزد ستارهء اقبال من دگر

یک عمر در پی تو پژوهنده بوده ام
ای کوکب امید من، اما تو  بی خبر
(۱۴۰۱/۱۲/۱۶ م. ح. پژوهنده)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد