شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

خاکستر کویر

در سینه گر چه بی تو‌، غم بی شمار دارم:
شادم که با غم تو، هر شب قرار دارم
تسخیر کرده یادت شش گوشه ی دلم را:
من پیشِ عشق، عقلی بی اقتدار دارم
آه ای بهارِ پنهان پشتِ نقابِ پاییز
من بی تو صد خزان تا‌، فصل بهار دارم
مات است در نگاهم، دنیای بی تو انگار
آیینه ام که روحی، غرق غبار دارم
خاکستر کویری، لب تشنه ام که عمری است؛
با تو خیال رویش، در شوره زار دارم
واکن به رویم آغوش، کز دستِ ظلمتِ خویش
تنها به دامنِ تو، راه فرار دارم
در انقلابِ یادت، با دست های خالی،
چشمی به گیسوی تو، چشمی به دار دارم.
دل کنده ام به جز تو، از هر دو عالم ای عشق
دنیای من تویی با، دنیا چکار دارم
زهرا_وهاب_ساقی،1401