شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

حسن استماع(۱)

ملاح و مرد ملا(۱)

آن یکی ملا به کشتی شد سوار

تا کند هجرت مگر از آن دیار  

رفت روی عرشه تا زان جایگاه

بنگرد پهنای دریای سیاه 

از قضا ناگاه پایش خورد لیز 

واژگون‌در آب ها گردید تیز 

در میان موج های بی قرار

غوطه میخورد همچنان بی اختیار 

داد وقالش را چو ملاحی شنید

زد به دریا و به فریادش رسید 

سوی ملا کرد دستش را دراز 

گفت دستت را بده ای سرفراز 

مرد ملا مینمود هم امتناع 

کر شده گوئی ز "حسن استماع" 

گفت رندی آن که در کام بلا 

میزند در آب دریا دست پا

او یکی ملا است ای ملاح پیر

برگو از بهر نجات او "بگیر"!

تا بگیرد دست تو یابد نجات 

چون نکرده با "بده" خو در حیات!

       (مشهد ۱۴۰۲/۸/۷ م. ح. پژوهنده)

-------------------------------------------------

(۱) تلمیحی است به مثنوی #ملای_رومی در حکایت آن مرد نحوی که به کشتی در نشست و الی آخر القضایا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد