شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

مبدا عاشقی

و چه خوش می آید،
فصل من!
مبدأ عاشقی ام!
می شمارم از شوق
لحظه و ثانیه ها را هردم!
خانه ام، شعرم، نفسم،
همه ی جان و تنم
مملو از پاییز است
عشق در بوته ی جانم پیداست
  نور از عمق نگاهم جاریست
آسمان می خندد
شاپرک خوشحال است
مرغ عشقم اینک
در پی همنفسی می گردد!
میروم بالاتر
تا سر قله ی عشق
تا بلندای جنون
می نوازم دف را
می نوازم آنسان
که ملائک همه دیوانه شوند
دل من در تب و تاب است کنون
حال من مست و می آلود و خراب است کنون!
  شده اینک پاییز . . .
  آه انگار که من
باز عاشق شده ام!

هانی (زهرا) پژوهنده؛ پاییز ۱۳۹۲
نظرات 1 + ارسال نظر
حسین 1402,07,16 ساعت 22:44 http://mhpedu.blogsky.com

عالی است، در حد شاعران مطرح. برایتان آرزوی موفقیت میکنم. پدر:قلب

OK

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد