شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

مادرجان، الگوی یک مادر مسلمان ایرانی

به بهانه استقبال از روز گرامی مادر

*مادرجان* (۱) به معنای واقع کلمه یک الگو برای زن مسلمان ایرانی است. چه میگویم وی الگوی یک انسان،  ورای یک زن، ورای یک مرد برای ساختن یک زندگی عمل کرد.

بعنوان یک همسر باوفا و فداکار بهنگام خشکیدن قنات و بر باد رفتن شکوه و عزت اجتماعی خانواده دامن همت به کمر زد ابتدا از راه نانوایی، و سپس باکار در مزرعه و سپس حمام و کار مضاعف در ساعت فراغت در خانه با لحاف و تشک دوزی و غیره زندگی رو به زوال خود را نجات داد و هم توانست پنج سر دختر و پسر خود را سروسامان و زندگی بخشد و هم برای خود خانه ای تدارک دید که در آن سکونت ورزد و هم آینده خود را تامین نماید تا در روز عسرت دست نگر حتا فرزندان خود نباشد و این کار کمی نیست و از کمتر مردی بر می آید.

از مادرجان و دوران کودکی خود بگویم، مرا با خوهرم که آن موقع طفل شیرخواری بود صبح زود پس از دوشیدن گاوها و علوفه دادن شان در خانه باغ میگذاشت و میرفت به:

- کمک پدر در خرمن.

-کمک پدر در کاشت خربزه و گرجه و وجین کردن مزرعه.

- تهیه چاشت و ناشتا و ناهار و بردن به مزرعه برای پدر و کارگران و خود نیز تا نزدیک ظهر با آنها بود و کمک میکرد.

- داسی و چوب دوشاخی بر میداشت و سر به حومه و دامنه میگذاشت تا بار الاغی از خار و خلورگه و خاشاک برای تنور فراهم کند و به پدر آدرس میداد که  آنهارا بیاورد

- از پس انداز پول فروش مواد لبنی نخ ریس برای بافندگی تهیه میکرد و پیش از اذان صبح با کمک زنان همسایه و گاهی به تنهایی تون میتنید و بعد تون آماده را به کلکار میزد تا برای پیراهن و بیجامه و آستر و شال و چادر شب و...  پارچه ببافد و بعضی نخها را در دیک رنگ میجوشاند تا پارچه های الوان و دارای نقوش جالبی فراهم شود

- خانه داری و بچه داری و اداره خانه و شست و رفت و رسیدگی به رتق و فتق امورزندگی را نگفتم که خود بار سنگینی بر دوش زنان میباشد و مادرجان در این زمینه نیز کم نمی آورد

- زمان قدیم قحطی های دنباله داری بود که چندین سال طول میکشید و ما گندم را با جو وگاورس مخلوط و آرد میکردیم که به علت محدودیت آسیاب در هر خانه یک آس دستی بود و یکی دیگر از مسئولیتهای مادرجان دستاس کردن گندم و جو و گاورس و تهیه نان برای خانواده بود

- برای استفاده از شیر و پشم و مو و کرگ و پوست و سپس گوشت دامها میش و بز داشتیم که هر روز طلوع آفتاب توسط چوپان به سر محله می آمدند و باید مادرجان برای دوشیدن دامهای خود سه کیلومتر میرفت و همان جا شیرها را تصفیه و تولوم میکرد و محصولات لبنی چون مسکه و پنیر و ماست و شیراز و دوغ و خامه از آن به عمل می آورد که خود نیاز به یک نیروی مستقل داشت

- ما بچه ها را در خانه میگذاشت و با یک علفزن و یک چادرشب به مزرعه میرفت و پس از یک ساعت به اندازه بار الاغی علف هرزه فراهم میکرد و در چادرشب به باغ می آورد تا خوراک یک شبانه روز دامهای خانگی تامین شود.

من در واقع نمیتوانم مجموعه تلاش و زحمت ورنج و نیز هنرمندیهای مادرجان را در یک گزارش برای این شبکه اجتماعی بیان کنم. آن چه گفتم فقط سراشاره ای از اهم برنامه های کاری ایشان بود که هر کدام خود حدیث مفصلی دارد. وجا دارد عزیزان بروند خود از محضر ایشان(۲) کسب اطلاع فرمایند.

‐-----------------------------------------------------‐---------------

(۱) و (۲) مادرجان در این ژانر گرچه اشاره تلویحی به مادری خاص دارد؛ اما با یک استقرای کامل اجتماعی جغرافیایی در شمال و شرق و جنوب و غرب و مرکز ایران تاریخی مشخصات او را در هر خانواده اصیل ایرانی می یابید. 

نگارنده: م. ح. پژوهنده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد