شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

بمانیم که چه

سایه جان رفتنی هستیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این هـمه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گـیریمـــو بخاکش برسانیم که چه؟
پی این زهر حلاحل به تشخص هـــر روز
بچشیم و به عزیزان بچــشانیم که چه؟؟
دور سر هلــهله هاله شاهـــین اجـــــــل
ما به سرگیجه کــبوتر بپرانیم کــه چـــه؟؟
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی ثمر غوره ی چشمی بچلانیم که چه؟
بدتر از خواستن، این لطمه‌ی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است، برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
قاتل مرغ وخروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه
مرگ یکبار -مثل دیدم- و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

ما طلسمی که خدا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
شهریارا دگــران فاتحه از ما خــــــــوانند

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟

شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد