شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

سخنی با کودک درون خود

عصر پنجشنبه به سنت نیاکان یادی از رفتگان این راه دراز کرده، سخنی با کودک درون خویش از سر مهر و به شکرانه تنفس در سرای سپند بنماییم و از درازای کلام بپرهیزیم که گفته اند:
کم گوی و گزیده گوی چون در.
بله، این حقیر سراپا تقصیر در اون سالهای دور، آن زمان که شعر را به ترازوی قیراط می سنگیدند، شعر کیلویی میگفتم و خیال میکردم از بزرگان هنر و ادب این مرز و بوم گشته ام، لذا به مناسبتهایی که پیش می آمد قصیده های چل پنجاه بیتی میساختم و دوست داشتم از سوی دوستان و اقربا بخصوص پدر بزرگوارم نواخته شوم، لذا منشآت خود را تا جایی که خودم میتوانستم با برگه های کاربن کپی میکردم و یا میبردم به چاپخانه میسپردم تا در تیراژ اشباع کننده تکثیر شود، که آنهم دو سه روز وقت میگرفت. چون در قاین اون زمان چاپخانه ای نبود و من باید میرفتم بیرجند یا گناباد.
و اما الان...، که یک عمر از آن زمان میگذرد گرچه باز هم باری در دول آسیاب نشدم که به خود ببالم اما گاهی که در رفت و روب خانه به کاغذپاره های نوستالژیک هنر و ادب باستان خودم دست مییابم شما فکر میکنید چه احساسی به من دست میدهد؟! بگذریم.
اون زمان که من مست غرور شاعرانهء خود بودم و شعرم را برای پدرم میخوندم خدابیامرز بی رودرواسی باهمون لهجه محلی قاینی میگفت:
"وخه وخه هوجانه اینو چنه ورهم بفته ای، از قدیم ار گفته یم: "کم گوی و گزیده گوی چون در"
برو‌ به جای ای کارو کتاب حافظ و سعدیر وردار ارخو آ یادگیر که چه بس ورگیی." (۱)
من اون موقع چنان بدم میامد از پدرم که انگار قاتل امیر المومنین است، اما خدا بیامرزیش میدم الان و از روح شریف او طلب بخشش میکنم و با یک فاتحه و اخلاص و سه صلوات به روحش درود میفرستم.

شب جمعه در پیش است یادی از احیای خفته تا صور قیامت کرده، با فاتحه اخلاصی دین خود را به گذشتگان ادا کنیم.

---------‐------------------------

(۱) پا شو پا شو، آن را بگذار، اینها چیست به هم بافته ای، از قدیم گفته اند(....) برو به جای این کارها کتاب حافظ و سعدی را بردار  و بخوان و یاد گیر که چه باید بگویی.