شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

خار و گل

خار و گل هرچند در ظاهر دو دشمن مینمود

نیک چون دیدم گل و خار هر دو از یک بوته بود

خار یار و حافظ گل بود و ضد گل ستان

در حقیقت بودنش بر شوکت گل میفزود.

بداهه ۱۳۹۸/۱۰/۸ م. ح. پژوهنده


این رباعی را بداهه در پاسخ جناب افصح المتکلمین و المترسلین جواد نعیمی طاب دکانه و سراه انشاد نمودم، که گفته بود:


غنچه و خار 

خوشا به حال غنچه ای 

که با کمال سادگی 

 و با طراوتی شگرف 

در جوار خار، رشد می کند

و با دلی ظریف و پاک 

 جفای خار را به جان خویش می خرد! 

 چرا که دوست دارد او 

 برای هر تنی 

صفای دیده و دلی  به ارمغان بیاورد! 

شکفته باد غنچه ای

 که یار دیده و دل است!

روزهای خاکستری

صبح شنبه
صبحای شنبه برام اما چیز دیگره

یادمان زندگی تو روزای آخره

روزای خاکستری اون همه رنج و تلاش

من و یک دشت فراخ من و یک باغ و گلاش 

گل زرد تو سبزه ها واه که چقدر صفا داره
گل خوب اما رزه که مژده واسه ما داره
تویِ باغ زندگی اگه نباشن این گلا
براستی دنیا زندونه پر از غم و درد و بلا
تو بهار زندگی ولی افسوس آدما
گلایی که می بینین خارن اما گلنما
صبح شنبه که میشه روی گلا پیدا میشه
گلای رنگ و وارنگ شکوفه هاشون وامیشه
میگن آهای غریبه هه تو کجا اینجا کجا
تو که پائینا بودی تو کجا این بالاها
نکنه یه وقتی هم شانسی خوابنما شدی
درد سر زهرماری حالا واسه ما شدی
ولش کن اما ریفیق راهو خوب راست اومدی
خیلی خاطرخواه بودیم بی کم و کاست اومدی
حرفاشون صداهاشون طعنه ها سؤالاشون
همه برام سیانوره که میچشم از کاراشون.
(به یاد نهم آذرماه هزار و سیصد و پنجاه و سه-قاین)

بازنگری: 27/3/1396. مشهد.