شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

شب بیداری

از فرط کسالت شده بود همچون مست
بیدار ولی تو گویی او خوابیده است
داد همسر او پیاله ای قهوه و گفت
مینوش که این داروی هشیاری هست


خواهی که در آزمونت ارشد گردی
در جمع حریفان تو سرامد گردی
برخیز و یکی پیالهء قهوه بنوش
تا صاحب فکر و هوش بیحد گردی

اوقات بهار و موقع کنکور است
از چشم شما خواب مسلم دور است
خواهی نشوی رفوزه، باشی هشیار
یک قهوه بنوش هم اگر مقدور است.

در جاده اگر که هستی و میرانی
وز شدت خستگی به خود پیچانی
خواهی که شوی هجیر چون اول روز
یک قهوه علاج آن بود گر دانی

هستی چو پژوهنده و شب بیداری
تا حاصل آنچه خوانده ای بنگاری
برخیز و برو قهوهء نابی دم کن
سرکش پس از آن پیالهء سرشاری

با آرزوی دلی شاد و دمی خوش: سحر دوم رمضان ۱۴۴۵
مصادف با ۲۳ اسفند ۱۴۰۲

نوزده ضرب در پنج

یک عمر وعده دادی و میگفتی

خواهم سرود شعر شلمرودی

اکنون رسیده است زمانش، کو

شعری که وعده دادی و نسرودی؟

 

  آمد دوباره نوزده ات از راه

پر شد پیالة تو از آن بالا

خوردی چنان که مست شدی از آن

شد پنجة تو سیزده پر حالا

 

 میگفت با تو دوش نگارینت

آجی بگیر و زل زده بودی باز

میگشت گرد خانه و می افشاند

بذر شقایق از سر شوق و ناز

 

بیدار شو که شام سرآمد وای

شد ظهر و عصر هر دو قضا افسوس

خوابیدی هیچ هم نخرامیدی

خورد آذر وجود تو را ققنوس

1394/12/19- مشهد