شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

قبلهء صیاد

هربار بی بهانه تورا یاد میکنم

یاد دلی که پای توافتاد میکنم

با عشق در کویر پر از داغ سینه ات

راهی به سوی قلب تو ایجاد میکنم

در حیرتم چگونه تورا با سکوت خویش

در گوش خلق شب زده فریاد میکنم

بی فایده است تکیه به عهدی که بسته ایم

این بار تکیه بر بدن باد میکنم

من نذر کرده ام که اگر آمدی شبی

روح از حصار سخت تن آزاد میکنم

حتا به عشق روی تو این شعر تلخ را

شیرین ترین ترانه ی فرهاد میکنم

گر عاشقی خطای مسلمانی من است

من بی تو رو به مسلک الحاد میکنم

مرگم اگر دلیل خوش اقبالی ات شود

میمیرم و روان تورا شاد میکنم

ویرانه های جغد زده خانه ی من است

ویرانه را برای تو آباد میکنم

"ساقی"که صید چشم تو شد من به جای او

هی سجده رو به قبله ی صیاد میکنم...

زهراوهاب.