شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)
شعری که ناسروده ماند

شعری که ناسروده ماند

هنر و ادبیات متعهد فارسی (نقل با ذکر منبع بلامانع است)

اسب رهوار

این‌ اسب‌ رهوارقشنگ از کیست‌ ای‌ یک رنگ‌ یار؟

دانسته‌ باشد این‌ سؤال‌ از آن‌ که‌ بر او شد سوار

نی‌ نی‌ که‌ داری‌ اشتباه. ‌از آن‌ که‌ دارد زو مهار

امّا نمی‌ گوید که‌ من‌ خواهم‌ شمارا بنده‌ وار

گوید شما ارباب‌ من‌هستید و من‌ خدمتگزار

حاشا که‌ جز خیر شما باشد به‌ قلب‌ جان‌ نثار

چون‌ خام‌ سازد شخص را ‌گیرد از او آن دم قرار

آنجا که‌ خواهد می‌بردهم‌ اسب را و هم‌ سوار

«خر چون‌ که‌ از پل‌ بگذرد» رخ‌ را نماید آشگار.